بنام خدا
سلام خدا بر تو ای اعرابی ، نام این سرزمین چیست ؟
به اینجا غاضریه می گویند !
خواهر نفس راحتی میکشد...
ای مرد آیا نام دیگری هم دارد ؟
آری به آن نینوا نیز می گویند !
خواهر نفس حبس شده در سینه را رها می کند ...
خدا را شکر ...
اما برادر دست بردار نیست...
آیا نام دیگری دارد ؟
بلی ، اینجا را کربلا نیز می نامند ...
کربلا!؟ کرب و بلا !؟
نگاه خواهر به برادر خیره مانده و نفسش در گلو حبس ، به یاد مادر افتاده ، آن زمان که کفن ها را تقسیم می کرد ...
برادر به کاروان نگاهی میکند ، عباس را می بیند در کنار کودکان ، اکبر را میبیند در کنار کجاوه ها ، و اصغر را میبیند در آغوش دختر سه ساله اش ، نگاهش با نگاه ملتمسانه ی خواهر گره میخورد ...
نگاه خواهر ; برادر را می سراید:
/دل من غرق تمناست بیا برگردیم
/ عاشقی با تو چه زیباست بیا بر گردیم
/سرزمینی که تو را عاقبت از من گیرد
/آری ای یار همین جاست بیا برگردیم
... برادر نگاهی به آسمان می اندازد و زبان گشوده و می گوید : اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء
برچسبها:
<-TagName-
>